سلام
روزتون شاد
من همیشه شنبه ها دلم یه عالمه خواب میخواد
دیگه امروز که جای خود داره
پنجشنبه حسابی کمبود خوابم را جبران کردم . بعد از سحر خوابیدم و تا ساعت 10 صبح از جام ت نخوردم
10 هم پاشدم و دوتا تلفن زدم و دوباره برگشتم تو رختخواب و تا ساعت 4 بعدازظهر خوابیدم. والا خودم متعجب شدم
4 بیدار شدم و دیدم مامان و بابا دارن باقالی تمیز میکنند. چه کار سختی. از همون موقع مشغول شدم و تا 12 شب هم دستمون بند شد.
وسطاش فقط نماز خوندم و افطار کردم و چای و میوه و آب خوردم
جمعه صبح پرانرژی بیدار شدم . یه دستی به سر و روی خونه کشیدم
تراس را مرتب کردم . خاک دوتا گلدون را با پدرجان عوض کردیم
بعدم که مغزبادوم و فندوق از راه رسیدند و دیگه نگم براتون که کلا چشمام قلب قلبی بود
بعدازظهرهم یه سری زدیم خونه خاله جان و کمی خرید خرده ریز از کوثر و برگشتیم خونه
افطار و شب زنده داریهای شب قدر. هرچند برای شب زنده داری دیشب خیلی خواب آلود بودم و خیلی کم و کوچولو احیا گرفتم
تا جایی که حافظه م یاری کردم همتون را یاد کردم و از اونایی که به یادم بودند بی نهایت سپاسگزارم
پ ن 1: یک دوستی دارم ، کلا هر وقت کار داره یاد من میفته
یعنی محاله پیام بده و یه کاری نداشته باشه
حالا نه کار غیرممکن و سخت و طاقت فرسا. ولی بهرحال کار داره که یاد من میفته
پ ن 2: تازگی حسادتهای مغزبادوم به فندوق را حس میکنم. هرچند ما سعی میکنیم رفتارمون درست باشه.
پ ن 3: پدرجان صبح با یه کمردرد شدید بیدار شدند، چند روز بود تو کتفشون درد میکرد. رفتند پیش یکی از این شکسته بندهاو ماساژ . ولی امروز خیلی درد داشتند و فرستادمشون برن کلینیک. الان دل نگرانم
پ ن 4: یکی بی نام و نشان برام مسیج زده و آدرسی که باید این روزها به دنبالش بگردم ، را بهم داده .
مثلا فرض کنید آدرس یک بدهکار به من که خودش را سالهاست پنهان میکنه
من باید ازش متشکرم باشم، اما حس میکنم چقدر کینه و نفرت بین آدمها زیاد شده
اینطوری ازش انتقام گرفته؟؟؟؟؟
پ ن 5: دیشب یه یکی از لایه های پنهان اخلاقم که اصلا خوب نیست پی بردم
تصمیم گرفتم تا سال بعد شب قدر، این اخلاق را عوض کنم و حتما حتما این رذیلت اخلاقی به فضیلت تبدیل بشه
پ ن 6: احساس کردم خیلی درهم و پراکنده نوشتم: ازتون معذرت میخوام
درباره این سایت