سلام
روزتون پراز خاطره شیرین
زمستان داره همه سعی ش را میکنه که بمونه و هیچ جا نره
همچین صبح سوز میومد که انگار زمستان نمیخواد بزاره بهار خانوم تشریف بیارن.
اما همه مون میدونیم که این تلاشهای آخر هست.
دیروز عصر بعد از فیزیوتراپی مانان رفتیم دکتر
چون ده جلسه فیزیوتراپی کامل شده بود
آقای دکتر معاینه فرمودند و ده جلسه دیگه فشرده و هرروز برای مامان فیزیون تراپی نوشتند
یک پروسه نفس گیر برای روزهای آخر سال
این شلوغی و ترافیک آخر سال واقعا آدم را کلافه میکنه
شلوغی های بازار و جنب و جوش مردم و شادی و هیجان و هیاهوی آخر سال را دوست دارم . اما این ترافیک بی قاعده را نه.
بعد از فیزیوتراپی یک مسیری که ده دقیقه با دفتر فاصله داشت از ماشین بابا پیاده شدم و باهاشون خداحافظی کردم
رفتم برای خیاطی های خواهر یه سری وسیله بخرم
یه سری زدم به یه پرده فروشی و در یک م خیلی به درد بخور با آقای پرده دوز قرار شد که امروز ابعاد پرده را بدم بهشون و هفته بعد پرده را تحویل بگیرم و خودم اقدامات بعدی را انجام بدم . اینطوری قیمت و هزینه خیلی مناسب تر در میاد
اینطوری پروژه پرده ی اتاقم هم تمام میشه . یک پرده لیمویی پررنگ. زرد . حریر. خوشگل
حالا کل ست اتاقم شد سفید و لیمویی.زرد و یه کمی هم طوسی
بابا و مامان بی نهایت از موهای کوتاهم استقبال کردند
کلی خاطره بازی کردند و گفتند شبیه بچگی هام شدم
و این کلی بهم حس خوب داد
پ ن : آقای دکتر همچنان درگیر بیماری هستند
درباره این سایت