سلام

روزتون باشکوه



این حس و حال آرام بهاری در کوچه ی ما ستودنیه

همچین سکوتی حکم فرماست که باورتون نمیشه

گنجشک ها با شیطنت دنبال هم پرواز میکنند و آواز میخونند و این تنها صدایی هست که شنیده میشه

صندلیم را میکشم عقب و پاهام را میزارم روی زیرپایی و دست به سینه رو به پنجره های بلند می نشینم و فقط نگاه میکنم

به سبزی پر پشت باغچه رو برو

به تلاش مورچه های کف پیاده رو

به عابری که یک کاکتوس خوشگل دستش هست و با لبخند داره با خودش خیالبافی میکنه

به بازی نو و سایه روی درخت کوچولوی باغچه

به دختر کوچولوی همسایه که سلانه سلانه بدون حرف و سخن داره دنبال مامانش به سمت مهدکودکش میره

به این هوای بهاری ناب

زندگی چی میتونه باشه جز همین ثانیه ها که آدم خودش را در آغوش خدا میبینه؟




آقای دکتر دیشب نوبتشون بود پیش پدرشون بیمارستان بمونن

شب سختی را گذروندند

برعکس همه زمانهایی که اگه آقای دکتر شب جایی باشه که نتونه بخوابه منم به طبع نمیخوابم و باهاش همراهی میکنم ، خیلی زود به خواب رفتم

و صبح خیلی دیر بیدار شدم . البته که شب خیلی سختی را گذرونده بودند

کلا شبهای بیمارستان خیلی کشدار و بی پایانه

خداوند به همه مریضا لباس عافیت بپوشانه



پدرجان صبح زود بیدار شده بودند و دلتنگ فندق کوچولو بودند

میگفتند تو خواب انگار صداش را شنیدم

این کوچولوهای دوست داشتنی ، دل آدم را با خودشون میبرن



دیشب را با کلی مهمون و مهمون بازی سپری کردیم

بعدش هم به جمع آوریهای بعد از مهمون

من هنوزم یک سری از عادتهای قدیمی را تو مهمون داری دوست دارم

میشینم کنار مهمون و براش میوه پوست میگیرم

از تعارف کردن به مهمونا خوشم میاد

دوست دارم چای خوشرنگ با زعفران درست کنم

یواشکی یه دونه هل هم میندازم داخل چای

بعد از رفتن مهمونا هم با وسواس بشقابهای پذیرایی را میشورم و خشک میکنم

کارد و چنگال ها را حتما با دستمال برق میندازم

نمک پاش ها را چک میکنم که پر باشن

من هنوز هم مهمان را خیلی خیلی دوست دارم

(این هنوز هم که میگم بابت این هست که خونه ما رفت و آمد زیاده و خواهرها مثل من این حجم رفت و آمد و مهمون را دوست ندارن)





پ ن 1: بعد از عید که میشه همه یه جورایی نو نوار میشن

لباسهای دخترکوچولوی همسایه دلم را برده

و البته رنگی رنگی بودن مامانش .



پ ن 2: لطفا برای آقای دکتر و پدرشون دعا کنید



پ ن 3: برام نوشته : چند وقته بهت نگفتم دوستت دارم؟

برام مینویسم : دقیقا یک دقیقه.

مینویسه : دوستت دارم.



پ ن 4: شنبه یک دسته کوچولو حسن یوسف قلمه زدم که جمعه این هفته که خاله اومد بهش بدم

با کمال ناباوری دیشب نگاه کردم دیدم چقدر رشد کرده و ریشه داده

فصل خیلی خوبیه برای مهربونی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بلاگ رهام وب عمومی چاپ مقاله kjjefwwef دانلود رایگان نمونه سوالات استخدامی هلال احمر 96 Megan دست سازان جنوب | کارگاه تولیدی صنایع دستی معلمی عشق است. روابط عمومی اداره کتابخانه های عمومی سیستان وبلوچستان ارتباط سازان